مهدی فاطمه


شعر معراج

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد


 

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد 
  دل رمیده ما را انیس و مونس شد   
  نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت  
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد   
  به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا 
  فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد   
  به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست  
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور 
  که طاق ابروی یار منش مهندس شد 
    لب از ترشح می پاک کن برای خدا  
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد   
  کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود 
  که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد   
  چو زر عزیز وجودست شعر من آری  
قبول دولتیان کیمیای این مس شد   
  خیال آب خضر بست و جام کیخسرو 
  به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد 
    ز راه میکده یاران عنان بگردانید  
چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

نوری که درخشید

 
شبی که جوشش صد مهر در گریبان داشت
چـــــنین حادثه ای در مشیمه پنهان داشت  
زمیــن، به خود ز تب التهاب می لرزید
زمـــان، ز زایـــش نــوری به خویش می پیچید  
موکــــــــــلان مشیــــــــت به کـــــــارگاه قدر
شـــــــــدنـــــــد، تا که ببندند طرح نقش دگر  
قضــــــــا گرفت قلم، تا کـــــــه بـر صحیفه نور
ظهــــــــــور نخبه ایجـــــــــــاد را، کند مسطور  
ز عــــــــرش زمـــــــــره لاهوتیــان پرده نشین
نظــــــــــاره را بگشودند، دیده ســـــوی زمین  
ز شــــــــوق، در رگ شـب خون نور جاری بود
بــــــــر آتشش قــــــــدم از تـــاب بیقراری بود  
شبی عجب، که همه جود بود و فیض و فتوح
شــــــــب شکفتن ایمان، شب گشایش روح  
شبــــــــــی که مطلع انـــــــوار نور سرمد بود
ظهـــور مصلح کل، بعثت محمـّـــدبود  

"محمود شاهرخی"

 

واقعه ای در دل کوه

 
غــــنوده کعبه و ام القری به بستر خـــــــواب
ولـــــــــی به دامن غار حرا دلی بی تـــــــاب  
نخفته، شب هــــــمه شب، دیده خـدا بینش
ز دیـــــــــــده رفته به دامن سرشک خونینش  
بســـــــــــــان مــــرغ شباهنگ ناله سر کرده
بــــــــــــه کــــــوه، نــــاله جانسوز او اثر کرده  
دلـــــــــــــش، لبالــب اندوه و محنت و غم بود
بـــــــه کــامش، از غم انسان شرنگ ماتم بود  
وجـــــــــود وی هـــــــمگی درد و التهاب شده
ز آتـــــــش دل خـــــــود همچو شمعآب شده  
کــــــــــه پیــــــــک حضـرت دادار، جبرئیل امین
عیـــــــــان بــه منظر او شد، خطاب کرد چنین:  
بخــــــوان به نام خدایـی که رب ما خلق است
پــــــــدیــــــد آور انســـان ز نطفه و علق است  
بـــــــــــــخوان که رب تو باشد ز ما سوا اکـــرم
کــــــــــــه ره نمود بشر را، به کاربرد قــــــــلم  
بــــــه گوش هوش چو این نغمه سروش شنید
هــــــــــــزار چشمه نـــــــور از درون او جوشید  
ز قیــــــد جسم رها شد، به ملک جان پیوست
شـــــــــکست مرز مکان را، به لا مکان پیوست  
درون گلشن جانــــــــش شکفت راز وجــــــــود
گــــــــــــشود بـــــــار در آن دم به بارگاه شهود  
بـــــــــــه بـــــزم غیب چو تشریف قربتش دادند
در آن مشـــــــــاهده منشـــــــــور عزتش دادند  
چــــــــــو غرقه گشت وجودش به بحر ذات احد
غبـــــــــــار میم، بشد زایل از دل احـــــــــمــــد  
بــــــــــه بی نشانی مطلق ازو نشان برخاست
حجــــــــاب کثرت موهوم از میــــــــان برخاست  
دوبـــــــــــاره چون به مکان، رو، ز لامــــکان آورد
امیـــــــــــد و عشق و رهـــــایی به ارمغان آورد  
درود و رحـــــــمـــــــــت وافر، ز کردگار قدیــــــــر
بـــــــــــر آن گزیده یزدان، بــــــــر آن سراج منیر  

"محمود شاهرخی"

 

در تهنیت روز مبعث رسول اکرم(ص)

 


مبعوث نبی اکرم آمد
به به که چه روزخرم آمد
عیدی نبود چنین مبارک
بس عید فرا رسید بی شک
گیتی چو بهشت جاودان شد
از بعثت او جهان جوان شد
بر جمله مسلمین مبارک
 این عید به اهل دین مبارک
آن ذات خجسته ی نکو را
از غیب ندا رسید او را
برخیز و به خلق رهبری کن
کای ذات نکو پیمبری کن
در کوه" حِری" پیمبری یافت
چون قدر و مقام رهبری یافت
شد خاتم انبیا"محمد(ص)" بشنید چو این ندا محمد(ص)
با آمدنش محمدی شد
هر روح که دوراز بدی شد
آیین خدا پرستی آورد
قانون حیات و هستی آورد  
بشکست اساس بت پرستی
پیدا چو شد آن جمال هستی
بتخانه به کعبه شد مبدل
با بعثت آن نبی مرسل
بر احمد و بر علی و آلش
هر دم صلوات بر جمالش
قرآن مقدسش کتابم
صد شکر به دین آن جنابم
در سایه دین و رحمت اوست
خوشبخت کسی که امت اوست
شد ختم پیمبری به نامش
از عرش ملک دهد سلامش
بر پاکی ذات تو گواهی
ای داده زماه تا به ماهی
لولاک لما خلقت الافلاک
در شأن تو گفت ایزد پاک
یک قصه توست شام معراج
ای بر سر هر پیمبری تاج
خوشبخت کسی کز امت توست
قرآن کریم حجت توست
اسلام نبود و حق پرستی
گر زانکه تو بت نمی شکستی
بتخانه و بت به باد دادی
توحید به ما تو یاد دادی
ای خواجه کائنات دریاب
ای معنی ممکنات دریاب
دریاب که هیچکس نداریم
ما غیرتو دادرس نداریم
فریادرس و گره گشائی
ای آنکه تو یار بینوائی
امید شفاعت از تو داریم
دریاب که ما گناهکاریم
غم از دل هر که هست بردار
تنها نه منم به غم گرفتار
"شهری" است غلام آستانت
ای جان جهان فدای جانت

عباس شهری

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: دو شنبه 15 دی 1393برچسب:شعر معراج,شعر,معراج, | موضوع: <-PostCategory-> |

اس ام اس


 
آنقدر مرا سرد کرد
از خودش
ازعشق
.
که حالا به جای دل بستن
یخ بسته ام!!!
آهااااااااای!
روی احساسم پا نگذارید
لیز میخورید!!!


.
.
 
دود سیگارم را
هزاران بار به تو ترجیح میدهم
.
کم رنگ است
.
ولی دورنگ ... نیست

 با بعضی ها
زیاد که صادق باشی
رودل میکنند!!!
دیگر هزاران لیتر عرق نعنا هم
جوابشان را نمی دهد

 چه فرقی میکند؟؟
عاشق تو باشم
یا عاشق رنگین کمان
وقتی که
هردو هفت خطید!!!

 

 

 

 تقصیر ما نیست که بر روی حرف هایمان نمی مانیم
ما بر زمینی زندگی میکنیم
که ......
هر روز خودش را دور میزند

 

 

 

من چرک نویس احساساتت نیستم
دوستت دارم هایت
را
جای دیگری تمرین کن.
.
.


ساکت نیستم
لب هایم هم نسوخته است
تنها
تمام من تاول زده
از آشی که نخورده ام!!!!

 

 

 

تو سرا پا ادعایی عزیزم
انکار نکن
.
عشقت را چشیدم
طعم کشک میدهد!!!

 

 

 

توام مثل سیگارمی
هرچی به آخر نزدیک میشی ... تلخ تر

 

    توام مثل سیگارمی
    هرچی به آخر نزدیک میشی ... تلخ تر
    .
    اما حداقل مطمئنم اون قبل من طعم لب دیگه ای رو نچشیده
    اما تو ...
    پس
    هیچ وقت ... تلخی کام های سیگارم رو به لب های هرزه شده تو
    .
    نمی فروشم!!!
    حتی یک کام

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:اس ام اس, | موضوع: <-PostCategory-> |

فهم نامساوی بخوانید ...

ناظم با رنگ قرمز و چهره بر افروخته از عصبانیت فریاد کشید، بهت گفته باشم تو هیچی نمی شی، هیچی...

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد و خواست چیزی بگوید، اما سرش را پایین انداخت و رفت.

برگه ی امتحان مجتبی دست به دست معلمان چرخید و اشک و خنده با یکدیگر تلفیق شد.

امتحان ریاضی پایان سال:

 

حتما به ادامه مطلب برو و بخون ضرر نمی کنی...

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:نامساوی,مساوی,مردم,امتحان ریاضی, | موضوع: <-PostCategory-> |

احادیث امام حسن عسگری (علیه السلام)


دو روي = بدبختي

قالَ الإمامُ الْعَسْكَري " ليس العبد عبدا يکون ذا وجهين و ذالسانين يطري اخاه شاهدا و ياکله غائبا اعطي حسده و ان ابتلي خانه."

حضرت امام حسن عسكري( عليه السلام) فرمود: چه بد است آن بنده خدايي که دو رو و دو زبان است در حضور برادرش او را مي‌ستايد و پشت سر از او بدگويي مي‌کند اگر چيزي ( به آن برادر ديني) برسد حسودي کند و اگر گرفتار شود بر او خيانت ورزد.

 

فرق امام با مردم عادي

قالَ (عليه السلام):  إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيء، وَ يُعْطِيهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَةَ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.(1)

 

بقیه در ادامه مطلب
 

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:احادیث امام حسن عسگری (علیه السلام),احادیث,تولد امام حسن,عسگری,, | موضوع: <-PostCategory-> |

مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران غذا فروشی داشت.
مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی»
روی تابلوی بالای دخل مغازه اش نوشته شده بود:

« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی به قدر قوه»

مرحوم مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف غذا در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.

و همین طور فقیران و مسکینان صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.

این شعر از آن مرحوم است:

کو آن کسی که کار برای خدا کند؟
بر جای بی‌وفایی مردم وفا کند

هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند
بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند
صاحب این عکس را می شناسید؟
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران غذا فروشی داشت.
مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی»
روی تابلوی بالای دخل مغازه اش نوشته شده بود:
« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی به قدر قوه»
مرحوم مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف غذا در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.
و همین طور فقیران و مسکینان صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.
این شعر از آن مرحوم است:
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟
بر جای بی‌وفایی مردم وفا کند
هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند
بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند
نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: شنبه 2 دی 1391برچسب:مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی,مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی»,مرشد چلویی, | موضوع: <-PostCategory-> |

مردی ثروتمند

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..

پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب كند

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:مردی ثروتمند, | موضوع: <-PostCategory-> |

دَحوُ الأرض روز تولّد زمین

 

 تعریف

دحو الارض،مطابق با بیست و پنجم ماه ذی القعده،

روزی است که خداوند با نظر به کره زمین،به جهان خاکی حیات بخشید.


دحوالارض روز ایجاد زمین
از این روز،بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید.مطابق روایات،اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت ا... الحرام بود.

به نظر برخی از مفسران،آیه 30 سوره نازعات(والارض بعد ذلک دحاها)به همین واقعه اشاره دارد.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:دَحوُ الأرض روز تولّد زمین, | موضوع: <-PostCategory-> |

سخنان و درس ها و پاداش زوار امام رضا (علیه السلام)

100 سخن گرانبها

پنج‌ چيز است‌ كه‌ در هر كس‌ نباشد اميد چيزى‌ از دنيا و آخرت‌ به‌ او نداشته‌ باش‌ : كسى‌ كه‌ در نهادش‌ اعتماد نبينى‌ ، و كسى‌ كه‌ در سرشتش‌ كرم‌ نيابى‌ ، و كسى‌ كه‌ در خلق‌ و خوى‌اش‌ استوارى‌ نبينى‌ ، و كسى‌ كه‌ در نفسش‌ نجابت‌ نيابى‌ ، و) كسى‌ كه‌ از خدايش‌ ترسناك‌ نباشد.

 

هشت درس و پیام

شيطان همواره از مومنى كه مراقب وقت نمازهاى پنجگانه ‏اش باشد در هراس ‏است و در صورتى كه وى نمازهاى خود را ضايع كند بر او جرات پيدا مى‏كند و كم كم ‏او را در گناهان بزرگ مى‏اندازد.

 
بخشيده شدن گناه به هر كميت و كيفيتى كه باشد

شخصى خراسانى ( 122) به حضرت رضا عليه السلام گفت : يا بن رسول الله من پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود:
وقتى پاره تن من در سرزمين شما دفن شود و ستاره ای از من در آنجا غروب كند، چگونه امانت مرا حفظ خواهيد كرد؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود: من در سرزمين شما دفن مى شوم و پاره تن و ستاره دودمان اويم ؛ سپس فرمود: بدان هر كه مرا با قيد معرفت به حق واجبى كه خداوند از اطاعت برايم قرار داده است ، زيارت كند؛ من و پدران گرامى ام در روز قيامت شفيع او خواهيم بود و هر كه را ما شفاعت كنيم ، در قيامت نجات مى يابد - ولو كان عليه مثل وزرالثقلين الجن و الانس-  گر چه به گناه جن و انس آلوده باشد

 

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:سخنان و درس ها و پاداش زوار امام رضا (علیه السلام) , | موضوع: <-PostCategory-> |

احادیث زیبا و قصار از امیرالمومنین حضرت امام علی (ع)...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اس ام اس جدید  ولادت حضرت علی (ع)

احادیث زیبا و قصار از امیرالمومنین حضرت امام علی (ع)
 
1.گشاده رویی سرآغاز نیكی است.
2.وفای به عهد نشانه ی مردانگی است.
3.پرهیزگاری اساس نیكی هاست.
4.عقل سرچشمه ی خوبی هاست.
5.انصاف برترین ارزشهاست.
6.دروغ ننگ اخلاق است.
7.لجاجت تخم بدی است.
8.نجات در راستگویی است.
9.نیكی با خویشان بزرگواری است. 
10.شكر مایه ی فراوانی نعمت است. 
11.از خودگذشتگی بالاترین بزرگواریهاست.
12.مشورت كردن سرچشمه ی هدایت است.
13.منت نیكی را فاسد میكند.
14.ناشكری نعمت هارا ازبین میبرد.
15.بهشت پاداش بندگان مطیع خداست.
16.یاد خدا كلید انس با اوست.
17.عدالت حیات بخش احكام خداست.
18.كینه خوبی هارا نابود میكند.
19.شرف به همت های بلند است.
20.پند ها دل هارا زنده میكند.
21.ستم آتش جهنم را واجب میكند.
22.اخلاص بزرگترین پیروزی است.
23.گناه مانع اجابت دعاست.
24.شجاعت عزتی بزرگ است.
25.توفیق لطف خداوند است.
26.دوری از بدی ها سرآغاز نجابت است.
27.توبه رحمت الهی را نازل میكند.
28. اوج بزرگواری ها گذشت است.
29.غیبت نشانه ی منافق است.
30.شرم نهایت بزرگواری است.
31.مومن زیرك و عاقل است.
32.مرگ آری ذلت هرگز.
33.خشم آتش دل هاست.
34.نادانی معدن بدی است.
35.سلامتی گواراترین نعمتهاست.
36.دنیا گذرگاه آخرت است.
37.توكل به خدا بهترین تكیه گاه است.
38.دانش نابودكننده ی نادانی است.
39.شكیبایی محكم ترین محافظ است.
40.قناعت گنجی است كه پایانی ندارد.
نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:احادیث زیبا و قصار از امیرالمومنین حضرت امام علی (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

خطبه شيرين پيامبر اکرم (ص) " درابتداي ماه رمضان \\\\ (حتما بخوانيد)

« بسم الله الرحمن الرحیم »


إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله خَطَبَنا ذاتَ يَومٍ فَقالَ : «أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ قَد أقبَلَ إلَيكُم شَهرُ اللّه ِ بِالبَرَكَةِ وَالرَّحمَةِ وَالمَغفِرَةِ ،

شَهرٌ هُوَ عِندَ اللّه ِ أفضَلُ الشُّهورِ ، وَأيّامُهُ أفضَلُ الأَيّامِ ، ولَياليهِ أفضَلُ اللَّيالي ، وساعاتُهُ أفضَلُ السّاعاتِ . هُوَ شَهرٌ دُعيتُم فيهِ إلى ضِيافَةِ اللّه ِ ،

وجُعِلتُم فيهِ مِن أهلِ كَرامَةِ اللّه ِ ، أنفاسُكُم فيهِ تَسبيحٌ ، ونَومُكُم فيهِ عِبادَةٌ ، وعَمَلُكُم فيهِ مَقبولٌ ، ودُعاؤُكُم فيهِ مُستَجابٌ .


فَاسأَلُوا اللّه َ رَبَّكُم بِنِيّاتٍ صادِقَةٍ وقُلوبٍ طاهِرَةٍ أن يُوَفِّقَكُم لِصِيامِهِ وتِلاوَةِ كِتابِهِ ؛ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ اللّه ِ في هذَا الشَّهرِ العَظيمِ .

وَاذكُروا بِجوعِكُم وعَطَشِكُم فيهِ جوعَ يَومِ القِيامَةِ وعَطَشَهُ ، وتَصَدَّقوا عَلى فُقَرائِكُم ومَساكينِكُم ، ووَقِّروا كِبارَكُم ، وَارحَموا صِغارَكُم ، وصِلوا أرحامَكُم ،

وَاحفَظوا ألسِنَتَكُم ، وغُضّوا عَمّا لا يَحِلُّ النَّظَرُ إلَيهِ أبصارَكُم ، وعَمّا لا يَحِلُّ الاِستِماعُ إلَيهِ أسماعَكُم ، وتَحَنَّنوا عَلى أيتامِ النّاسِ يُتَحَنَّن عَلى أيتامِكُم ،

وتوبوا إلَى اللّه ِ مِن ذُنوبِكُم ، وَارفَعوا إلَيهِ أيدِيَكُم بِالدُّعاءِ في أوقاتِ صَلَواتِكُم ؛ فَإِنَّها أفضَلُ السّاعاتِ ، يَنظُرُ اللّه ُ عز و جل فيها بِالرَّحمَةِ إلى عِبادِهِ ،

يُجيبُهُم إذا ناجَوهُ ، ويُلَبّيهِم إذا نادَوهُ ويَستَجيبُ لَهُم إذا دَعَوهُ .


يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ أنفُسَكُم مَرهونَةٌ بِأَعمالِكُم فَفُكّوها بِاستِغفارِكُم ، وظُهورَكُم ثَقيلَةٌ مِن أوزارِكُم فَخَفِّفوا عَنها بِطولِ سُجودِكُم ،

وَاعلَموا أنَّ اللّه َ ـ تَعالى ذِكرُهُ ـ أقسَمَ بِعِزَّتِهِ ألاّ يُعَذِّبَ المُصَلّينَ وَالسّاجِدينَ ، ولا يُرَوِّعَهُم بِالنّارِ يَومَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمينَ .


أيُّهَا النّاسُ ، مَن فَطَّرَ مِنكُم صائِما مُؤمِنا في هذَا الشَّهرِ كانَ لَهُ بِذلِكَ عِندَ اللّه ِ عِتقُ نَسَمَةٍ ومَغفِرَةٌ لِما مَضى مِن ذُنوبِهِ» .

فَقيلَ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ولَيسَ كُلُّنا يَقدِرُ عَلى ذلِكَ! فَقالَ صلى الله عليه و آله :
«اِتَّقُوا النّارَ ولَو بِشِقِّ تَمرَةٍ ، اِتَّقُوا النّارَ ولَو بِشَربَةٍ مِن ماءٍ .

أيُّهَا النّاسُ ، مَن حَسَّنَ مِنكُم في هذَا الشَّهرِ خُلُقَهُ كانَ لَهُ جَوازا عَلَى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأَقدامُ ،

ومَن خَفَّفَ في هذَا الشَّهرِ عَمّا مَلَكَت يَمينُهُ خَفَّفَ اللّه ُ عَنهُ حِسابَهُ ، ومَن كَفَّ فيهِ شَرَّهُ كَفَّ اللّه ُ فيهِ غَضَبَهُ يَومَ يَلقاهُ ،

ومَن أكرَمَ فيهِ يَتيما أكرَمَهُ اللّه ُ يَومَ يَلقاهُ ، ومَن وَصَلَ فيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللّه ُ بِرَحمَتِهِ يَومَ يَلقاهُ ، ومَن قَطَعَ رَحِمَهُ قَطَعَ اللّه ُ عَنهُ رَحمَتَهُ يَومَ يَلقاهُ ،

ومَن تَطَوَّعَ فيهِ بِصَلاةٍ كُتِبَ لَهُ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، ومَن أدّى فيهِ فَرضا كانَ لَهُ ثَوابُ مَن أدّى سَبعينَ فَريضَةً فيما سِواهُ مِنَ الشُّهورِ ،

ومَن أكثَرَ فيهِ مِنَ الصَّلاةِ عَلَيَّ ثَقَّلَ اللّه ُ ميزانَهُ يَومَ تَخَفَّفُ المَوازينُ ،
ومَن تَلا فيهِ آيَةً مِنَ القُرآنِ كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن خَتَمَ القُرآنَ في غَيرِهِ مِنَ الشُّهورِ .

أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ أبوابَ الجِنانِ في هذَا الشَّهرِ مُفَتَّحَةٌ ، فَاسأَلوا رَبَّكُم ألاّ يُغلِقَها عَلَيكُم ، وأبوابَ النّيرانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسأَلوا رَبَّكُم ألاّ يَفتَحَها عَلَيكُم ،

وَالشَّياطينَ مَغلولَةٌ فَاسأَلوا رَبَّكُم ألاّ يُسَلِّطَها عَلَيكُم» .


قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : فَقُمتُ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ما أفضَلُ الأَعمالِ في هذا الشَّهرِ؟

فَقالَ : «يا أبَا الحَسَنِ ، أفضَلُ الأَعمالِ في هذَا الشَّهرِ الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللّه ِ عز و جل » . ثُمَّ بَكى ،

فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ما يُبكيكَ؟ فَقالَ : «يا عَلِيُّ ، أبكي لِما يُستَحَلُّ مِنكَ في هذَا الشَّهرِ ، كَأَنّي بِكَ وأنتَ تُصَلّي لِرَبِّكَ ، وقَدِ انبَعَثَ أشقَى الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ،

شَقيقُ عاقِرِ ناقَةِ ثَمودَ ، فَضَرَبَكَ ضَربَةً عَلى فَرقِكَ (قَرنِكَ) فَخَضَّبَ مِنها لِحيَتَكَ
» .

قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّه ِ وذلِكَ في سَلامَةٍ مِن ديني؟

فَقالَ : «في سَلامَةٍ مِن دينِكَ» . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : «يا عَلِيُّ ، مَن قَتَلَكَ فَقَد قَتَلَني ، ومَن أبغَضَكَ فَقَد أبغَضَني ، ومَن سَبَّكَ فَقَد سَبَّني ؛

لِأَنَّكَ مِنّي كَنَفسي ، وَروحُكَ مِن روحي ، وَطينَتُكَ مِن طينَتي . إنَّ اللّه َ ـ تَبارَكَ وَتَعالى ـ خَلَقَني وإيّاكَ ، وَاصطَفاني وَإيّاكَ ، وَاختارَني لِلنُّبُوَّةِ وَاختارَكَ لِلإِمامَةِ ،

وَمَن أنكَرَ إمامَتَكَ فَقَد أنكَرَني نُبُوَّتي . يا عَلِيُّ ، أنتَ وَصِيِّي ، وأبو وُلدي ، وزَوجُ ابنَتي ، وخَليفَتي عَلى اُمَّتي في حَياتي وبَعدَ مَوتي ، أمرُكَ أمري ونَهيُكَ نَهيي .

اُقسِمُ بِالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ وجَعَلَني خَيرَ البَرِيَّةِ ، إنَّكَ لَحُجَّةُ اللّه ِ عَلى خَلقِهِ ، وأمينُهُ عَلى سِرِّهِ ، وَخَليفَتُهُ عَلى عِبادِهِ
» .

ترجمه در ادامه مطلب

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:ماه رمضان, | موضوع: <-PostCategory-> |

سلام به دوستای گلم

سلام به دوستای گلم

من یه چند روزی نیستم میخوام برم سفر


خداحافظ

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ولادت امام زمان (ع)

     بنام تو ای آرام جان
ولادت امام زمان (ع)
مقدمه :
سخن گفتن از امام دوازدهم حضرت بقیه الله الاعظم (ع) کاری بس دشواروخطیر است چراکه شخصیت با عظمت آن بزرگوار ، دراندیشه کوچک ما نمی گنجد وبا معیارها ومعادلات پیش پاافتاده نمی توان پی به شکوه وجلال آن حضرت برد .
ولادت و زندگى مهدى موعود(عج) از رخدادهاى مهم است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد حیات طولانى ظهور و امامت آن حضرت مسأله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردین باوران بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانى از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت از فرزندان فاطمه(ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) دوازدهمین پیشواى شیعیان و...(1)
گزارشگران تاریخ نیز چه آنان که پیش از ولادت وى مى زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخى از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.(2)
با وجود این شواهد و قراین که در درستى آنها تردیدى نیست هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق ترى را مى طلبد.
پیشنهاد میکنم قبل از مطالعه زندگینامه امام زمان (ع) حتما زندگینامه پدر ومادر گرامی آن حضرت را مطالعه فرمایید تا با دید عمیقتری به شناخت آن حضرت برسید
در این نوشتار بر آنیم که ضمن اشاره به سیر طبیعى زندگى امام عصر(عج) از آغاز تولد تا عصر ظهور به اندازه توان و مجال به برخى از پرسشها پاسخ بدهیم

نام پدر ومادر امام زمان (ع):
نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات یک شاهزاده رومی بودند ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد (به زندگینامه امام حسن عسکری (ع) وهمسرشان نرجس خاتون (س) مراجعه شود)

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:ولادت امام زمان (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام

  11 شعبان ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام

حضرت علي اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسين (ع) در مدينه متولد شد. مادر بزرگوار ايشان ليلا دختر ابى مره مي باشد. وي زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايه حسين (ع) بزیست. ليلا براى امام حسين (ع) پسرى آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خويش خوي رسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله؛ هر كسى كه آرزوى ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست تا آنجا که پدر بزرگوارش مي فرمايد �هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مى شديم به چهره او مى نگريستيم�؛ به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:�اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...�

حضرت علي اکبر در كربلا حدود 25 سال داشت.برخي راويان سن ايشان را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر (ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه �قصر بنى مقاتل� گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى�انا لله و انا اليه راجعون� گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود. پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود:چرا. پس گفت:�فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين�پس باكى از مرگ در راه حق نداريم

روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين(ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود
پيكار سخت، او را تشنه‏ تر ساخت؛ به خيمه آمد. بى آنكه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پيكر حضرت على اكبر (ع) با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد

�قتل الله قوما قتلوك...�و تكرار مى‏كرد كه:�على الدنيا بعدك العفا�.و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. حضرت على اكبر ، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين�ع�دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين�ع� قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

امام سجاد (ع)؛ بنده کامل پروردگار

پنجم شعبان ؛ ميلاد امام سجاد (ع)

 

و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما.و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها كان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و كان بین ذلك قواما...و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا كراما (1) .

آیات فوق از سوره فرقان است. خداوند در این آیات صفت مؤمنان گزیده را شمرده است. ... همه نشانه‏هایى را كه براى بندگان كامل پروردگار «عباد الرحمن» معین شده در على بن الحسین (ع) آشكار است. او در چنان دوره تاریك براى جویندگان انسانیت به حقیقت چراغى روشن بود. با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده كرد و مردمى كه سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامى را به چشم خود دیدند. پرستش خدا، نرم خوئى، محاسبه نفس تا حد ریاضت، خود شكنى براى حق، دستگیرى مستمندان، بخشش، پرهیزگارى و...

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:پنجم شعبان ؛ ميلاد امام سجاد (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

" قمر بنی هاشم "

عباس یعنی تا شهادت یکه تازی عباس یعنی عشق، یعنی پاکبازی

عباس یعنی رنگ سرخ پرچم عشق         یعنی مسیر سبز پر پیچ و خم عشق

جوشیدن بحر وفا ، معنای عباس  لب تشنه رفتن تا خدا، معنای عباس

بی لب نهادن لب به جام باده عشق          بی کام نوشیدن تمام باده عشق

این است مفهوم بلند نام عباس      در ساحل بی ساحلی، آرام عباس

چهارم شعبان است و خاندان نبی چشم به راه ومنتظر...

وناگاه عطر دلنشینی فضا را از شمیم آسمانی اش سرشار کرد ؛

مولودی قدم به گیتی نهاد که با گامهای کوچکش فردایی بزرگ را رقم می زد

پدر اورا در آغوش گرفت و بر دستانش بوسه زد، در حالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری بود

و همه متعجب بودند از این رفتار امام

امام نگاهی به حسین (ع) کرد و فرمود : این دستها در راه امام خود و برای خدا قطع می شوند.

آری ! اولین مرثیه سرای" عباس " علی (ع) بود ، مرثیه ای که تا ابد بر زبانها جاری می ماند .

عباس در وجاهت چنان بود که مردم او را قمر بنی هاشم می خواندند ؛ به راستی از او چه می توان گفت که فرات نیز با تمامی وسعتش شرمسار دل دریایی اوست .

آری ! در عظمت حضرت ابوالفضل همین بس که در روزنبرد، خطاب برادر به وی چنین بود " جانم به فدایت "

و امام سجاد علیه السلام نیز درباره آن بزرگوار چنین می فرماید : " عباس نزد خداوند از مقام و منزلتی برخوردار است که در روز قیامت همه شهدا به آن غبطه خواهند خورد."

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:" قمر بنی هاشم ", | موضوع: <-PostCategory-> |

کراماتی از حضرت ابوالفضل(ع)

حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!

جناب حجة الاسلام آقای مكارمی فرمودند:

نقل شده است در یكی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهی‌گیری به كنار ساحل می‌رود و در آنجا یكدفعه غرق می‌شود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان می‌بیند كه وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده كنار ساحل می‌آید و عمویش از او می‌پرسد: چگونه نجات یافتی؟ می‌گوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض كردم: یا اباالفضل!

دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض كردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده كنار ساحل آوردند.

? در قبر گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس (ع)

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل كردند:

در سال 1355 شمسی، یكی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاكری، به بندرعباس می‌آید و از آنجا جهت تبلیغ به دهكده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم می‌گردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سكته قلبی درمی‌گذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل می‌كنند و در جوار یكی از امامزاده‌ها به خاك می‌سپارند.

اینكه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:

ایشان می‌گوید:

من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاكری را تكان می‌دادم كه ناگاه چشم خود را باز كرد و با صدای بلند، به گونه‌ای كه همه شنیدند گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.

همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید كه بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب كه خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:کراماتی از حضرت ابوالفضل(ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس
 
 
چهارم شعبان ؛ ميلاد ابوالفضل العباس (ع)
 
میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب‏ شناسی وارد بود و قبایل و تیره‏ های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب می‏شناخت طلبید. از عقیل خواست كه: برایم همسری پیدا كن شایسته و از قبیله ‏ای كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تكسوار و رشید.

پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه كلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی كرد كه آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ‏ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری كه به ‏دنیا آورد و عبّاس یكی از آنان بود.

عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج كرد. فاطمه كلابیّه سراسر نجابت و پاكی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری كرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.

گویند: وقتی او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس, | موضوع: <-PostCategory-> |

تواضع امام حسین(ع)

ابن اثیر در كتاب اسد الغابه مى‏ نویسد:

«كان الحسین رضى الله عنه فاضلا كثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »

حسین (ع) بسیار روزه مى‏ گرفت و نماز مى‏ گزارد و به حج مى‏ رفت و صدقه مى‏ داد و همه‏ ى كارهاى پسندیده را انجام مى‏داد. شخصیت حسین بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به كعبه مى ‏رفتند، همه‏ ى بزرگان و شخصیت‏هاى اسلامى به احترامشان از مركب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)

احترامى كه جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود كه او با مردم زندگى مى ‏كرد ـ از مردم و معاشرتشان كناره نمى ‏جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.

و گرنه، او نه كاخ‏ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى‏ بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى‏ كردند ...این روایت یك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:

روزى از محلى عبور مى ‏فرمود، عده‏اى از فقرا بر عباهاى پهن شده اشان نشسته بودند و نان پاره‏هاى خشكى مى‏ خوردند، امام حسین (ع) مى ‏گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:

ان الله لا یحب المتكبرین. (3)

خداوند متكبران را دوست نمى‏ دارد.

بقیه در ادامه مطلب:

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:تواضع امام حسین(ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

زندگی نمونه وار امام حسین علیه السلام

وقتى خداوند، براى هدایت بشر، "راهنما" فرستاد و براى تعیین راه و پیمودن مسیر، "حجت" قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.

الگوهاى مكتبى، الگوى همه جانبه امت براى راهیابى به كمال و خودسازى و بندگى اند. حسین بن على علیهما السلام نیز یكى از این اسوه هاى كامل و الگوهاى همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزى، كه درس عبودیت و سخاوت و جوانمردى و ارزش گرایى و تهجد و انس با قرآن و تكریم انسان است.

در این مقاله نگاهى به بخشى از ابعاد الگویى سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد كه شخصیت وى به واقعه شورآفرین و حماسى عاشورا و انگیزه آفرینى جهاد در كربلا خلاصه نمى شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، مى توان و باید از چشمه فیض دیگرى شور و حال گرفت و"سیره حسینى" را چراغ راه قرار داد.

در عصر بازسازى ایمان و فرهنگ، توجه به ابعاد الگویى امام حسین علیه السلام ضرورى است. آن حضرت، تنها در كربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتى در كربلا هم، فقط كربلاى حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه هاى آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.

1. نماز، اوج بندگى

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:زندگی نمونه وار امام حسین علیه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

تولد امام حسین (ع)

سوم شعبان ولادت امام حسین (علیه السلام) است.

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه‏ ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه‏ ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بیاورد.اسماء او را در پارچه‏ اى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .

به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام ‏پسر كوچك هارون‏ «شبیر» (4) كه به عربى‏«حسین‏» خوانده مى‏شود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.

و به این ترتیب نام پر عظمت ‏«حسین‏» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش، فاطمه‏ زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین و پیامبر (ص)

از ولادت حسین بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى‏ داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:تولد امام حسین (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعث حضـرت رسـول اکـرم (ص)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیــده ما انیـــس و مونــس شــد

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت
بغمـزه مسئـله آمــوز صـد مُـدرّس شـد

ببــوی او دل بیـمار عاشقــان چـو صبــا
فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد

 

محمد امین(ص) به مرز چهل سالگی رسیده بود. او هر ساله اوقاتی از سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا (كوهى در شمال مكه) به عبادت پروردگارش می گذرانید ... آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود كه محمد در غار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، حس غریبی او را به خود فرا می خواند، حالتی وصف ناشدنی، ترس و ابهام از یک سو و شعف و سبکبالی از سوی دیگر، ناگهان دگرگونی ای مرموز در فضای پیرامون خویش احساس کرد گویی حرا شبی آسمانی را در پیش داشت و او در برابر پروردگار بزرگش برای پذیرش وحی به‌ تدریج آماده می‌شد و مهمتر اینکه در عالم واقع روح الامین، جبرئل بزرگ، فرشته وحی مامور شده بود تا آیاتی از قرآن را بر او بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد ...

در اینحال صدای خجسته و با صلابتی را شنید كه او را امر به خواندن می كرد: اقرأ (بخوان) ! دانست که فرشته وحی به او فرمان خواندن داده ولی محمد با لرزه ای آشکار در صدا، بیان داشت خواندن نمی‌دانم. اما بار دیگر همان عبارت را شنید: اقرأ (بخوان) ! فرمود: "من امی و درس ناخوانده‌ام" و برای سومین مرتبه باز شنید: اقرأ (بخوان). و محمد(ص) دریافت که این بار می‌تواند بخواند و آیات خداوند را با او زمزمه کرد :


اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ
او که انسان را از خون بسته آفريد

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
همان خدایی كه به وسيله قلم آموخت

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
آنچه را كه انسان نمیدانست بتدريج به او آموخت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آری چه شروع زیبا و كاملی. این آیات از خواندن، خلقت، كیفیت خلقت، شكر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، انگار باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.

محمد، هنگامی كه از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه عشق به پروردگار عالم بر خود می لرزید، فضا انگار انباشته زمزمه ای شورانگیز بود. کوه و دشت و سنگ و خار و بوته و خاک، به نجوایی مرموز در گوش جان یکدیگر بودند که: درود بر تو، ای برگزیده خدا!

از اینرو وقتی به خانه رسید به خدیجه، همسر مهربانش كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت: آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌ امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت: من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم. می دانستم كه تو با دیگران بسیار فرق داری، اینك به پیشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم.

بدین ترتیب پیامبر رحمت در سن 40 سالگی برای نجات و سعادت ابناء بشر به مقام نبوت رسید. او آمد تا برای همه آدمیان الگویی باشد نمونه تا رسم چگونه زیستن را به آنان بیاموزد و راه هدایت را به انسانها بنمایاند. آری محمد امین، پیامبر رحمت و ختم رسولان خدا برای هدایت و سعادت ما آمد و "بعثت" سزاوار منت‏گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربیت است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

هنوز پس از چهارده قرن، صدایت را می شنوم
صدای روشنت را، از پس دیوارهای قرون
صدای ضجه بت ها را، که می شکستی شان
و صدای انسانیت را، که با تو نفسی تازه یافته بود و از زیر گورهای جهالت و خروارها خاک تعصب و بی ریشگی به سمت آسمان وحی پلک می گشود و حقیقت انسان را مشاهده می نمود
صدایت را می شنوم که بر پیکر صخره های سنگی موهوم و بت های جاهلی لرزه افکنده
هنوز نسیم پیامت می وزد که آتش نمرودیان را خاموش ساخت و طرحی از گلستان حقیقت انداخت
از حرا پایین بیا و "قولوا لااله الاالله تفلحوا" را دوباره فریاد کن؛
تا زمین زیر گام هایت دوباره جان بگیرد تا این بار، عصر منجمد آهن و ابررایانه و موشک، در برابر خورشید نگاه تو ذوب شود؛ تا لات و عزی های نوپدید، جاودانگی پیام تو را باور کنند و در خود فرو ریزند
صدایت را هنوز می شنوم؛
دوباره بیا و از شکستن بگو و از ساختن
از عطر بال جبرئیل بگو و از وحی
از پرواز بگو و از رسیدن
از عشق بگو و از لاهوت
از ملکوت ...

مبعث حضـرت رسـول اکـرم (ص)، پیـام آور وحی، پیامبـر نـور و رحمت
بر همه جهانیـان، پیروان حقیقی اش، بویژه شما دوستان در گروه پرشیـن استار مبارك باد

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل,حضـرت رسـول اکـرم (ص),پیـام آور وحی,پیامبـر نـور و رحمت, | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعث پیامبر اکرم (ص) مبارک باد

 

مبعث حضرت رسول اکرم (ص) گرامی باد

روز مبعث، روز میلاد ارزش‏هاست؛ ارزش‏هایی که زنده به گور می‏شد و اصالت‏هایی که در بستر احتضار رو به خاموشی می‏رفت. در آن روز، بذر عشق و مهرورزیدن و مهربان زیستن در دشت تفتیده دل‏ها پاشیده شد و هزاران هزار گل عاطفه از آن رویید. لبخند بر لب‏ها نشست‏دست گرم نوازش بر سر یتیمان کشیده شد. شمشیرهای خشونت زنگار گرفت و سفره محبت آغوش گشود. نوع دوستی بنیاد یافت و کینه‏توزی جان باخت. از چشمه چشم‏ها مهر جوشید و در دریای سینه‏ها عشق خروشید. زندگی زیبا و بودنْ تماشایی شد. روز مبعث، روز بارش برکت، روز سرافرازی انسان، روز برآمدن آوازهای سپید و روز بوسه زدن بر چهره خورشید، بر همه جهانیان مبارک باد
پیامبر اکرم (ص): ابن آدم عندک ما یکفیک وانت تطلب ما یطغیک لا بقلیل تقنع ولا بکثیر تشبع .
فرزند آدم ، آنچه حاجت تو را رفع کند در دسترس خود داری و در پی آنچه تو را به طغیان وا می دارد روز میگذاری ، به اندک قناعت نمیکنی و از بسیار سیر نمی شوی .(کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۷۸۲ ، ح ۸۷۴۰)
واپسین رسول روشنایی.
بعثت، نقطه عطف خلقت است و امروز، تجلی کمال انسان. در خلوت چهل روزه خود با ذات حق، چقدر قبل از خود، امت زمین را به تکامل رسانده ای و بستر رویش همیشگی بشر را رقم زده ای! ای آخرین رسول روشنایی! بی تردید، بهتر از ما، از دردِ نسیانِ ما خبر داری؛ پس به درمانمان بشتاب. ای طبیب لایزالی! خدا تو را بر همه جهانیان خجسته گردانده و روز مبعث تو را روز هدیه عمومی به همه مسافران ره گم کرده، در جاده های زندگی دنیا قرار داده است؛ هدیه ای ممتد به نام هدایت. پس سلام بر تو و خاندان پاکت که منتهای نجاتید
گر تو نبودی…

 

نامت را می دانستند، و اینکه می آیی؛ حتی دشمنانت!
اما دوستانت، بغض لبخندشان، چندان پنهان نبود؛ که دیدگان و لب هاشان اشک شوق و شورِ لبخند را می نمود.
نوبتِ عاشقیِ دست هایی بهارآور، رسیده بود؛ نوبتِ آخرِ واپسین و والاترین پیامبر؛ به صورت: رَشکِ شمس و قمر، و به سیرت: از تمامِ آفریدگانِ آفریدگارِ بلندمرتبه، برتر.
تو که آمدی، موکلان مشیت، برای هدایت بشر، طرحی دیگر زدند؛ طرحی نو در کارگاه قضا و قَدر.
تو آمدی و باید می ماندی، تا تمامتِ جان و جهان را به خدای خویش فرامی خواندی.
بخوان به نامِ خدا
«کعبه» و «اُمّ القری» در بستر خواب آسودند؛ اما فرشتگان در دامان «حرا» منتظر بودند.
چهل سالِ تمام، از غم انسان، کامت شرنگِ ماتم بود و دلت سرریزِ اندوه و غم… هیچ پیامبری چون تو، آزار ندید و خدای حرا، در بزمی سرشار از شور و صفا، پیکِ خوش خبر خویش را، میزبانت گردانید؛
«بخوان به نامِ خداوند»،
ای محمد؛
ای احمد!
و تو، هرچند «اُمّی» بودی، خواندی.
حیران بودی، اما در حرا ماندی.
وقتی هزار چشمه نور در نهادت نشست و فروغ روحت به ملکِ جان پیوست، خدا – فقط برای تو – مرزهای زمان و مکان را گسست. زرتشت، انگار از فراسوی تاریخ، از آتشِ بلند بدعت آورانِ آشیان خویش، دیده فرو بست. ای سید بطحا که راز و رمز پیدایی افلاک، برای تو بوده است!
چقدر آیینه تاریخ را با تحریف شکستند! چقدر به تو افترا بستند!
نغمه سروش، هرگز تو را نترسانیده و هیچ کس – جز خدا – آرامشت نبخشید.
«ورقه» حتی ورقی از صحیفه پیشانی ات را نفهمید؛ آن گاه که راز وجود، در گلشن جانت ریشه دوانید و پروردگار، جبرئیل امین را، هم زبان و هم دلت گردانید، ای ستاره شب های مکه!
لبخند تو، خورشیدی بود، که هرگز غروب نکرد و هیچ شاعری، آن را – در خور و شایسته – بر زبان نیاورد!
بعثت تو.
دلتنگ آدمیان بودی و آرزومند سعادتشان. قلبت، به عشق هدایت آنان می تپید. خدایت، این گونه ات دید که تو را برگزیده و به سوی بندگانش روانه ات ساخت.
در کنار مردمان ایستادی تا پنجره ای رو به ملکوت باشی و دست بندگان را در دست فرشتگان بگذاری و انسان ها را تا خدا بار دهی.
کدام انسان، با برکت تر از تو که از یک سو، صورت پرستان و نااهلان، از «چراگاه حلم» تو روزی می خوردند و از سوی دیگر، دوستانِ اهل معنی، از منبع علم تو ارتزاق می کردند؟!
«مرتع حلمش چراخواران صورت را ربیع منبع علمش جزاخواهان معنی را جزا»
بعثت تو، بشارت بهار است و نوید نور و سرور.
بعثت تو، کلید رهایی از قفس خودخواهی هاست و مژده پرواز در اوج انسانیت.
تو با بعثتت، بارانی شدی بر دل های کویری و نسیمی شدی بهاری و گره گشا، تا گره از کار فروبسته بشر بگشایی.
کاش ما نیز به سهم خویش، به تو اقتدا می کردیم و نسیمی بودیم بهاری و گره گشا!

«چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش»
بشارت مبعث
به اهل مکه خبر دهید که از ارتفاع کوه، آبشاری جریان یافته است که نقطه تلاقیِ خدا با زمین خواهد شد. مردی از عرب برمی خیزد تا ردای سبز رسالت را از دوش خود، بر شهر یخ زده بت ها بکشد تا در پناه آیه ها و سوره های نگاهش، روح منتظر بشر را به اشارتی، آسمانی کند.
به اهل مکه خبر دهید، مردی از بالا می آید تا قطره قطره، دریا را به جان قلب های سنگی بچشاند و خبر دهد از روزی که خواب از سر دیوارها خواهد پرید و پرندگان ایمان، در تمام زمین، نامه رسانِ رسالت او خواهند شد.
ای اهل زمین! بگشایید انحنای بازوانِ خود را تا صراط مستقیم او را در آغوش گیرید!

نامش تا همیشه زنده است
پیامبر واپسینِ خداوند، مشعلِ هدایت در دست گرفت و بیست و سه سال، بی وقفه، تمام راه های صعب زمین به سمت آسمان را گشود.
در تمام کوره راه ها و سنگلاخ ها، گام زد و لاعلاجیِ تمام مصایب را چاره کرد.
گوش کن، هنوز که هنوز است، حنجره مؤذنان توحید، به شوق او فریاد می شود و مناره های بلند خاک، مکتب موحد او را تا فلک، ندا می دهند.
نامش را، تا ابد، گلدسته های عاشق، دست به دست به عرش می برند و با سلام و صلواتِ اهل زمین، کروبیان، درّ و گوهر بر سر خاکیان فرو می بارند.

اس ام اس روز مبعث رسول اکرم (ص))

عید سعید مبعث،
آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است
**************.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
. **************
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک / ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی / چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
. ****************
ای شاه سوار ملک هستی / سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل / حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد
****************
سرحلقه عشاق به عالم، احمد / یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود / پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
****************
ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر بر شما مبارک باد
**************
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر !
روز بعثت مبارک باد
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
**********************

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را / ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا / ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ
******************
یا محمد ای خرد پابست تو / ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر / بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری / این ترا باشد دلیل برتری . . .
عید مبعث مبارک
*************.
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد / جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبری کن،بر یار یاوری کن / بر خلق هر دو عالم، از حق پیمبری کن

 

با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان
یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید
از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک / بر جمله مسلمین مبارک .
***************
روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های
ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها
می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی
گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد
(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت
رسول اکرم مبارک باد .
****************

ای نام تو جانبخش تر از آب حیات / محتاج تو خلقی به حیات و به ممات


از بعثت انبیاء و ارسال رسل / مقصود تو بودی، به جمالت صلوات


*********************.

پیامبر اکرم (ص):


تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی


مبعث، عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی، مبارک .

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل, | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعپ ختم رسل

 

" مبعث "  پیام آور عدالت و کرامت انسانی

آن روز که در غار حرا ندا بر پیامبر (ص)آمد که بخوان ؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور اغاز شد .

بعثت پیامبر اکرم (ص)سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ؛ بی عدالتی ؛ تبعیض ؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید ؛ معنویت ؛ عدالت و کرامت حرکت کند.

مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد .این تحول روحی ؛ مردم مادی بت پرست را

 به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود . پیامبر (ص) پیروان خود را به این منقبت ستود که شما

 بهترین امت من هستید و می توانید دنیای بشریت را با اجرای قانون متین قرآن به سعادت مطلوب برسانید .

رسول خدا (ص) در روز 27رجب در مکه مکرمه دعوت به خدا را آغاز کرد و سالها بعد در مدینه

 حکومت اسلامی را تشکیل داد .

حضرت محمد(ص)دین مبین اسلام را به مردمی عرضه کرد که جملگی در آتش جهل می سوختند و

 دعوت او چنان دلنشین بود که به سرعت دیوارهای جهل و خرافات را فرو ریخت و مردم موج موج به

 اسلام گرویدند .

رسول خدا در مدینه منشور حکومتی اسلام را پایه ریزی و همه مردم را در اداره حکومت شریک کرد .

حضرت محمد (ص) سالها به صورت پنهانی مردم مکه را به سوی خدا دعوت کرد و آن زمان ندا آمد که

دعوت آشکار کن ؛ دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ کردند که به دستور خدا هجرت آغاز کرد . پیامبر گرامی اسلام پس از 13سال توقف در مکه

در اثر فشار  و اذیت و آزار قریش از طرف خداوند مامورشد به مدینه هجرت  کند ؛ هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه ؛ فصل تازه ای در زندگی  

  پیغمبر اکرم (ص)و اسلام گشود ؛ همچون کسی که از محیط آلوده و خفقان آور به هوای

 آزاد و سالم پناه برد .هجرت پیامبر (ص)و مسلمانان از مکه به مدینه برای پی ریزی زندگی

 اجتماعی اسلام ؛ نخستین گام بلند

             در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود .مبعث نبی اکرم اسلام در سراسر ایران

 اسلامی با شکوه خاصی گرامی داشته می شود .

              شهروندان تهرانی نیز همه ساله به همین مناسبت مراسم و جشن هایی را در اماکن  مذهبی  مساجد و حسینیه ها برگزار می کنند و

 سالروز بعثت پیامبر بزرگوار اسلام را گرامی می دارند .مردم با آذین بندی و چراغانی خیابانها ؛ معابر؛ مساجد و شرکت در مراسم جشن

 ارادت خالصانه خود را به خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله (ص)نشان می دهند .

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل, | موضوع: <-PostCategory-> |

علم بهتر است یا ثروت (از دیدگاه حضرت علی علیه السلام)
سالهاست که یک موضوع انشاء نقل محافل آموزشی ماست 
و بیشتر ما دست کم یک بار درباره این موضوع انشاء نوشته ایم. 
بعضی ها علم رو بهتر دونستیم و بعضی ها ثروت رو و بعضی ها 
هم هر دو را در کنار هم پسندیدیم.. سالها پیش علی (ع) دروازه 
شهر علم یعنی پیامبر (ص) به این سوال پاسخ مبسوطی داده 
که توجه شما رو به اون جلب می کنم:
جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد 

شد و درفرصتی مناسب پرسید:ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر

است یا ثروت؟

علی در پاسخ گفت:علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و 

مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام 

مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله 

پرسید:ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ 

آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم 

بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود:علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال 

و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده 

بود نشست.در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال 

را تکرار کرد،

و امام در پاسخش فرمود:علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم 

دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد 

شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را 

جلو گذاشت و پرسید:ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 

حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا اگر از 

مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به 

دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار 

ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان 

سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا مردم 

شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند 

به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را 

نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد 

بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده 

بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست 

و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:ـ یا علی! علم بهتر است 

یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:علم بهتر است؛ زیرا ممکن 

است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجودندارد.

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است 

امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی 

به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین 

هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌

علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، 

پرسید:ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند:علم بهتر است؛ 

زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن 

بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته 

رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من 

شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی 

در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، 

به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، 

گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ

دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود 

می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ 

دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! 

مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این 

زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های 

پیامبر را به مردم ثابت کنیم.در همین هنگام هشتمین نفر وارد 

شد و سؤال دوستانش را پرسید،که امام در پاسخش فرمود:

علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش 

می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از

پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…نهمین نفر وارد 

مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: ـ یا علی! علم 

بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، 

فرمود:علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، 

اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، 

انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی 

که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد.او در آخر 

مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به 

روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی 

بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:ـ یا

 اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب

 برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی

 می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. 

سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. 

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند 

که می‌گفت:اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من 

می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷٫ به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:علم بهتر است یا ثروت,علم,ثروت,از دیدگاه حضرت علی علیه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

بسم الله الرحمی الرحیم

فاطمیه قصه گوی رنجها است         بهترین تفسیر سوز مرتضی است

فاطمیه جنگ اشعار علی است         شرح حال چشم خونبار علی است

فاطمیه  شعر داغ  لاله   است             قصه  زهرای  هجده ساله است

فاطمیه  آتش  افروز دل است           احتجاجش یک کتاب کامل است

فاطمیه سینه چاک درد ها است         شاهد  نامردی   نامرد   هاست

فاطمیه     مهر زد  تاریخ  را           در دل  آتش  گدازد  میخ   را

فاطمیه سوخت درب خانه ای            شمع  را  کشتند با  پروانه   ای

فاطمیه  سوز دل  را ساز کرد           دفتر داغ  علی  را   باز   کرد

فاطمیه شرح  دیوارودر است             در مقام صبر زینب پرور است

فاطمیه   ناله  زهرا  می زند              داد   مظلومی   مولا   می رند

فاطمیه   آتشی   افرو ختند                خیمه های  کربلا را  سوختند

فاطمیه   فاطمه اعجاز کرد                انقلاب  کربلا  را ساز  کرد

فاطمیه ماه گل افشردن است               فتح باب تازیانه  خوردن است

فاطمیه   قفل غم را  شد کلید              چونکه دارد هم شهیده هم شهید

فاطمیه  صوزتش  نیلی  شود              تا  رفیه  شاهد   سیلی  شود

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت فاطمه,شهادت,زهرا,ایام فاطمیه,شعر, | موضوع: <-PostCategory-> |

برای مشاهده مطالب ایام فاطمیه لیک زیر باز کنید



http://www.shirazi.ir/monasebat//05-jamadi-1//sh_harate.zahra//main.htm

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت فاطمه,شهادت,زهرا,ایام فاطمیه, | موضوع: <-PostCategory-> |

بسم الله الرحمی الرحیم


زمانى كه حضرت زهراى مرضيه سلام الله عليها در بستر بيمارى بودند، زنان مدينه به ملاقات ايشان آمدند و از احوال حضرت جويا شدند اما حضرت زهرا سلام الله عليها در پاسخ احوالپرسى آنان شروع به امر به معروف و نهى از منكر نمودند كه اين اقدام حضرت درسى شد براى تمام مردم تا به ايشان تأسى ورزند.
حضرت زهرا سلام الله عليها در سخنان خويش خطاب به زنان مدينه فرمودند: مردان شما خلافت را به كجا سوق دادند؟ پيچاندند جريانى را كه جبرئيل آورده بود و بيرون آوردند از دستش آن كه خبير بود.
حضرت زهرا سلام الله عليها در اين جملات خود از امامت و ائمه عليهم السلام تعبير به رواسى رسالت و قواعد نبوت نمودند و تأكيد نمودند بر اين كه مردان شما نبوت و رسالت را پيچاندند؛ يعنى آن را از مسير اصلى خويش خارج ساختند.
حضرت زهرا سلام الله عليها در شرايطى اين امر به معروف را انجام دادند كه مى دانستند در حال حاضر اثرى نخواهد داشت و در ضمن نيز به قيمت جان شان تمام خواهد شد؛ اما با اين وجود آن را انجام دادند و اين به خاطر آن بود كه حضرت مى خواستند عملاً يك مسأله ى شرعى را بيان سازند به طورى كه برخى از مراجع تقليد نيز بر همين اساس فتوا داده اند.
گاهى امر به معروف و نهى از منكر در شرايطى خاص واجب مى شود و آن نيز هنگامى است كه اصل دين در حال از بين رفتن است، لذا ديگر براى انجام آن شرايطى وجود ندارد و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز با علم به تمامى اين مسائل چنين عملى را انجام دادند.
پنهان بودن قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نيز از استثنائاتى است كه خداى متعال قرار داده است، زيرا قبر اميرالمؤمنين عليه السلام نيز تا بيش از صد سال مخفى بود اما سرانجام آشكار شد ولى خداى متعال اراده كرده است تا قبر حضرت زهرا سلام الله عليها همچنان مخفى بماند.
بايد به حضرت زهرا سلام الله عليها تأسى نموده و هرآنچه را كه از آن حضرت مى شنويم و يا مى بينيم، به آن عمل كنيم و در مقام بيان احكام الهى نيز خسته نشويم زيرا اين اقدام حضرت سلام الله عليها درسى براى تمام تاريخ بود.
آنچه از زبان حضرت زهرا سلام الله عليها صادر گرديده و آنچه شخصاً عمل نموده و يا تقرير فرموده اند در حجيت مانند قرآن بوده و اطاعت از آن واجب است.

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت فاطمه,شهادت,زهرا, | موضوع: <-PostCategory-> |

شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انكار ناپذير

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت فاطمه,شهادت,زهرا, | موضوع: <-PostCategory-> |

28 و 30 صفر در مفاتیح الجنان با ترجمه فارسی

روز وفات خاتم الانبياء

روز بيست و هشتم سنه يازدهم روز وفات حضرت خاتم الا نبياء صَلَوات اللّهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ است و روز وفات روز دوشنبه بوده بالا تفاق و در وقت وفات سنين عمر مباركش به شصت و سه رسيده بود چهل سال از سنّ شريفش ‍ گذشته بود كه وحى بر حضرتش نازل شد و بعد از آن سيزده سال در مكّه مردم را دعوت به خداپرستى نمود و پنجاه و سه سال داشت كه به مدينه هجرت فرمود و در سال دهم هجرت وفات فرمود و اميرالمؤ منين عليه السلام متوجّه غسل و حنوط آن حضرت شد و بعد از تغسيل و تكفين بر آن جناب نماز گذارد پس دسته دسته اصحاب آمدند و بدون امام بر آن حضرت نماز گذاردند و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آن جناب را در حجره طاهره در همان محلى كه از دنيا رفته بود مدفون ساخت از انس بن مالك روايت است كه چون از دفن پيغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله فارغ شديم حضرت فاطمه عَليهَاالسَّلام سوى من آمد و گفت اى انس چگونه نفس ‍ شما همراهى كرد كه خاك بصورت پيغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله بريزيد پس گريست و فرمود:

 

[يا اَبَتاهُاَجابَ رَبّا دَعاهُ   

   يا اَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما اَدْناهُ]

پدرجان پاسخ دادى پروردگارت را كه تو را خواند   

   پدر جان چقدر به پروردگار خود نزديكى

الخ و لَنِعْمَ ماقيلَ   

   تا به آخر و چه خوب گفته :

اى دو جهان زير زمين از چه اى   

   خاك نه اى خاك نشين از چه اى

 

و به روايت معتبر است كه آن مُخدّره مشتى از خاك پاك آن قبر مطهّر گرفت و بر ديدگان گذاشت و گفت :

ماذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ اَحْمَدٍ   

   اَنْ لا يَشَمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِيا

كسى كه قبر احمد را ببويد چه بكند؟   

   بايد كه تا پايان عمر22 عطرى را نبويد

صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبٌ لَوْ اَنَّها   

   صُبَّتْ عَلَى الاْيّامِ صِرْنَ لَيالِيا

فرو ريخت بر من مصيبتهايى كه اگر آنها   

   بر روز روشن ريخته بود شب تار مى گشت

 

و شيخ يوسف شامى در دُرُّ النَّظيم نقل كرده كه آنحضرت اين اشعار را در مرثيه پدر فرموده :
 

قُلْ لِلْمُغيَّبِ تَحْتَ اَطْباقِ الثَّرى   

   اِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتى وَنِدائيا

بگو بدانكه در زير توده هاى خاك پنهان شده   

   كه اگر تو فرياد و نداى مرا مى شنيدى

صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبٌ لَوْ اَنَّها   

   صُبَّتْ عَلَى الاْيّامِ صِرْنَ لَيالِيا

كه فرو ريخته بر من مصيبتهايى و اگر آنها   

   بر روز روشن فروريخته بود شب تار مى گشت

قَدْ كُنْتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ   

   لا اَخْشَ مِنْ ضَيْمٍ وَكانَ حِمالِيا

براستى كه من در سايه محمد پشتيبانى داشتم   

   و ترسى از ظلم كسى نداشتم و او جوركش من بود

فَالْيَوْمَ اَخْضَعُ لِلذَّليلِ وَاَتَّقى   

   ضَيْمى وَاَدْفَعُ ظالِمى بِرِدآئيا

ولى امروز در برابر اشخاص خوار فروتن گشته واز ستم   

   بر خود مى ترسم و ستمگرم را با جامه دور مى كنم

فَاِذا بَكَتْ قُمْرِيَّةٌ فى لَيْلِها   

   شَجَناً عَلى غُصْنٍ بَكَيْتُ صَباحِيا

پس اگر مرغ قُمرى شبانگاه بگريد   

   از روى اندوه بر شاخسارى من در روز بگريم

فَلاََجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَكَ مُونِسى   

   وَلاَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فيكَ وِشاحِيا

قرار دهم اندوه را پس از تو مونس خود   

   و دانه هاى اشك را بصورت گردن بندى درآورم

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:28 و 30 صفر,مفاتیح الجنان, | موضوع: <-PostCategory-> |

شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع) - آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى

امام رضا)ع( در يازدهم ذى‏قعده سال 148 قمرى (1) و به روايتى در يازدهم ذى‏حجه سال 153 (2) در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر ارجمندش امام موسى‏ كاظم)ع(، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه )تكتم( معروف به ام‏البنين)س( بودند. امام رضا)ع( در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى‏ كاظم)ع( در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود. امام رضا)ع( از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نام‏هاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون ‏الرشيد، امين و مأمون‏ عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون. يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا)ع( و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايت‏عهدى مأمون ‏عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست. آن طورى كه از مأمون )هفتمين خليفه عباسيان( نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابى‏طالب)ع( باشد بسپارد. هنگامى كه سپاهيان مأمون ‏عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو )كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت( خواست كه مقدمات حضور امام على‏ بن ‏موسى‏ الرضا)ع( به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابى‏طالب)ع( در خراسان را فراهم كنند. مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص )امام رضا ع( براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3) مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل‏بيت)ع( واهمه‏اى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا)ع( و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد. جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون‏ عباسى را به امام رضا)ع( ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم)ع( از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا)ع( اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواسته‏هايش را واقعى نمى‏ديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا)ع( را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود. امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهل‏بيت)ع( روبرو گرديد. براى امام رضا)ع( در شهرها و بين راه‏هاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامت‏هاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم)ع( بيان شده است. امام رضا)ع( پس از آن كه به "مرو" (4) مركز حكومت مأمون‏عباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ويژه‏اى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچ‏گونه كوتاهى نكرد. وى به امام رضا)ع( عرض كرد: من مى‏خواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟ امام رضا)ع( از پذيرش آن امتناع كرد. چون مى‏دانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مى‏خواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند. مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايت‏عهدى وى را بپذيرد. مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونه‏اى امام رضا)ع( را تهديد كرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن‏ خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدّت على‏بن‏ابى‏طالب)ع( بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند. امروز، من از تو مى‏خواهم كه ولايت‏عهدى مرا بپذيرى و چاره‏اى جز پذيرفتن آن ندارى! امام رضا)ع( كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چاره‏اى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايت‏عهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت. امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولايت‏عهدى تو را مى‏پذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم. مأمون، تمام خواسته‏هاى امام رضا)ع( پذيرفت. امام رضا)ع( مى‏خواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچ‏گونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولى‏عهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.(5) مأمون، پس از آن كه توانست امام رضا)ع( را به پذيرش ولايت‏عهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايت‏عهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام ‏رضا)ع( بيعت نمايند. مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند. از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرق‏ها و پرچم‏هاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد. مأمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايت‏عهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق يك‏ساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند. سخن‏سرايان و شاعران دوستدار اهل‏بيت)ع( كه قريب به دو قرن نمى‏توانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آن‏ها، نامى از اهل‏بيت)ع( ببرند، يك‏باره، زبان به تمجيد و توصيف اهل‏بيت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در اين باره سخن‏ها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند. مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا)ع(، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند. هم چنين به تمام سخن‏گويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصيف و تعظيم بيان كنند. در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق‏ بن ‏موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايت‏عهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند. بدين طريق آوازه ولايت ‏عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنين‏ افكن شد. در مدينه منوره، عبدالحميد بن ‏سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول ‏خدا)ص( چنين گفت: ولىّ ‏عهد المسلمين على‏ بن ‏موسى ‏بن ‏جعفر بن ‏محمد بن ‏على ‏بن ‏الحسين ‏بن ‏على(ع). (8) شيعيان و دوستداران اهل‏بيت)ع(، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سال‏ها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسى‏كاظم)ع( به خاطر وجود مبارك امام رضا)ع(، موقعيت‏هاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصب‏هايى رسيدند. در خراسان نيز به خاطر گفتمان‏ها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهل‏بيت)ع( زيادتر مى‏شد. روند چنين پروسه‏اى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مى‏خواست از ولايت‏عهدى امام رضا)ع( براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا)ع( با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواسته‏هاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر)ص( كه شايسته‏ترين افراد اُمتند برگردد. مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين أمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد. از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورش‏هايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم‏ بن‏ مهدى‏ عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن‏ بن ‏سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخش‏هاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مى‏داشت و تلاش مى‏كرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(7) امام رضا)ع( كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آن‏ها را به مأمون گوش‏زد مى‏كرد. اين أمر، سبب شد كه فضل‏ بن ‏سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن‏ بن ‏سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهان‏كارى گردند. بدين لحاظ تلاش مى‏كرد كه امام‏رضا)ع( را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند. امام رضا)ع( در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مى‏كرد و مأمون را در قبال آن‏ها مسئول مى‏دانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمى‏شد و وى را نسبت به آن‏ها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مى‏داد. مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مى‏كرد ولى در باطن، بسيار رنج مى‏برد و به تدريج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگين مى‏ديد.(8) وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد. به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از "مرو" به "بغداد"، در آغاز، فضل‏ بن ‏سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد. پس از آن كه امام رضا)ع( به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن ‏جعفر بن ‏صادق)ع( كه عموى امام رضا)ع( و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شريف امام رضا)ع( را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت. مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبّان اهل‏بيت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مى‏آورد. آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارون‏الرشيد است، دفن نمود. محل تدفين امام رضا)ع(، پيش از آن، خانه و ملك حميد بن ‏قحطبه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى كه هارون‏الرشيد در سال 193 هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مى‏خواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارون‏الرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارون‏الرشيد است. گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شده‏است كه امام محمد تقى)ع( از مدينه )با كرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضا)ع( را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد. درباره تاريخ شهادت امام رضا)ع(، اكثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذكر كرده‏اند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كرده‏اند.(9) هم چنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذى‏قعده سال 203 قمرى مى‏دانند.(10) جانشين امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت. 1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلام‏الورى(، ص 423؛ منتهى‏الآمال (شيخ عباس قمي)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج49، ص 2 2- كشف‏ الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج3، ص 70 3- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602 4- اين شهر، هم اكنون در كشور تركمنستان واقع شده است. 5- الارشاد، ص 600 6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلام‏الورى(، ص 445 7- تاريخ ‏ابن‏خلدون، ج2، ص 383 8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلام‏الورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611 9- همان، ص 426؛ منتهى‏الآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و كشف‏الغمه، ج3، ص 150 10- وقايع ‏الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:حضرت امام رضا (ع),شهادت ثامن الائمه,آخرين روز ماه صفر,, | موضوع: <-PostCategory-> |