مهدی فاطمه


سلام به دوستای گلم

سلام به دوستای گلم

من یه چند روزی نیستم میخوام برم سفر


خداحافظ

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ولادت امام زمان (ع)

     بنام تو ای آرام جان
ولادت امام زمان (ع)
مقدمه :
سخن گفتن از امام دوازدهم حضرت بقیه الله الاعظم (ع) کاری بس دشواروخطیر است چراکه شخصیت با عظمت آن بزرگوار ، دراندیشه کوچک ما نمی گنجد وبا معیارها ومعادلات پیش پاافتاده نمی توان پی به شکوه وجلال آن حضرت برد .
ولادت و زندگى مهدى موعود(عج) از رخدادهاى مهم است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد حیات طولانى ظهور و امامت آن حضرت مسأله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردین باوران بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانى از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت از فرزندان فاطمه(ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) دوازدهمین پیشواى شیعیان و...(1)
گزارشگران تاریخ نیز چه آنان که پیش از ولادت وى مى زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخى از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.(2)
با وجود این شواهد و قراین که در درستى آنها تردیدى نیست هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق ترى را مى طلبد.
پیشنهاد میکنم قبل از مطالعه زندگینامه امام زمان (ع) حتما زندگینامه پدر ومادر گرامی آن حضرت را مطالعه فرمایید تا با دید عمیقتری به شناخت آن حضرت برسید
در این نوشتار بر آنیم که ضمن اشاره به سیر طبیعى زندگى امام عصر(عج) از آغاز تولد تا عصر ظهور به اندازه توان و مجال به برخى از پرسشها پاسخ بدهیم

نام پدر ومادر امام زمان (ع):
نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات یک شاهزاده رومی بودند ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد (به زندگینامه امام حسن عسکری (ع) وهمسرشان نرجس خاتون (س) مراجعه شود)

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:ولادت امام زمان (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام

  11 شعبان ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام

حضرت علي اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسين (ع) در مدينه متولد شد. مادر بزرگوار ايشان ليلا دختر ابى مره مي باشد. وي زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايه حسين (ع) بزیست. ليلا براى امام حسين (ع) پسرى آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خويش خوي رسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله؛ هر كسى كه آرزوى ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست تا آنجا که پدر بزرگوارش مي فرمايد �هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مى شديم به چهره او مى نگريستيم�؛ به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:�اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...�

حضرت علي اکبر در كربلا حدود 25 سال داشت.برخي راويان سن ايشان را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر (ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه �قصر بنى مقاتل� گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى�انا لله و انا اليه راجعون� گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود. پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود:چرا. پس گفت:�فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين�پس باكى از مرگ در راه حق نداريم

روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين(ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود
پيكار سخت، او را تشنه‏ تر ساخت؛ به خيمه آمد. بى آنكه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پيكر حضرت على اكبر (ع) با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد

�قتل الله قوما قتلوك...�و تكرار مى‏كرد كه:�على الدنيا بعدك العفا�.و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. حضرت على اكبر ، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين�ع�دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين�ع� قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:ولادت حضرت علی اکبر عليه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

امام سجاد (ع)؛ بنده کامل پروردگار

پنجم شعبان ؛ ميلاد امام سجاد (ع)

 

و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما.و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها كان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و كان بین ذلك قواما...و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا كراما (1) .

آیات فوق از سوره فرقان است. خداوند در این آیات صفت مؤمنان گزیده را شمرده است. ... همه نشانه‏هایى را كه براى بندگان كامل پروردگار «عباد الرحمن» معین شده در على بن الحسین (ع) آشكار است. او در چنان دوره تاریك براى جویندگان انسانیت به حقیقت چراغى روشن بود. با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده كرد و مردمى كه سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامى را به چشم خود دیدند. پرستش خدا، نرم خوئى، محاسبه نفس تا حد ریاضت، خود شكنى براى حق، دستگیرى مستمندان، بخشش، پرهیزگارى و...

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:پنجم شعبان ؛ ميلاد امام سجاد (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

" قمر بنی هاشم "

عباس یعنی تا شهادت یکه تازی عباس یعنی عشق، یعنی پاکبازی

عباس یعنی رنگ سرخ پرچم عشق         یعنی مسیر سبز پر پیچ و خم عشق

جوشیدن بحر وفا ، معنای عباس  لب تشنه رفتن تا خدا، معنای عباس

بی لب نهادن لب به جام باده عشق          بی کام نوشیدن تمام باده عشق

این است مفهوم بلند نام عباس      در ساحل بی ساحلی، آرام عباس

چهارم شعبان است و خاندان نبی چشم به راه ومنتظر...

وناگاه عطر دلنشینی فضا را از شمیم آسمانی اش سرشار کرد ؛

مولودی قدم به گیتی نهاد که با گامهای کوچکش فردایی بزرگ را رقم می زد

پدر اورا در آغوش گرفت و بر دستانش بوسه زد، در حالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری بود

و همه متعجب بودند از این رفتار امام

امام نگاهی به حسین (ع) کرد و فرمود : این دستها در راه امام خود و برای خدا قطع می شوند.

آری ! اولین مرثیه سرای" عباس " علی (ع) بود ، مرثیه ای که تا ابد بر زبانها جاری می ماند .

عباس در وجاهت چنان بود که مردم او را قمر بنی هاشم می خواندند ؛ به راستی از او چه می توان گفت که فرات نیز با تمامی وسعتش شرمسار دل دریایی اوست .

آری ! در عظمت حضرت ابوالفضل همین بس که در روزنبرد، خطاب برادر به وی چنین بود " جانم به فدایت "

و امام سجاد علیه السلام نیز درباره آن بزرگوار چنین می فرماید : " عباس نزد خداوند از مقام و منزلتی برخوردار است که در روز قیامت همه شهدا به آن غبطه خواهند خورد."

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:" قمر بنی هاشم ", | موضوع: <-PostCategory-> |

کراماتی از حضرت ابوالفضل(ع)

حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!

جناب حجة الاسلام آقای مكارمی فرمودند:

نقل شده است در یكی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهی‌گیری به كنار ساحل می‌رود و در آنجا یكدفعه غرق می‌شود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان می‌بیند كه وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده كنار ساحل می‌آید و عمویش از او می‌پرسد: چگونه نجات یافتی؟ می‌گوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض كردم: یا اباالفضل!

دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض كردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده كنار ساحل آوردند.

? در قبر گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس (ع)

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل كردند:

در سال 1355 شمسی، یكی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاكری، به بندرعباس می‌آید و از آنجا جهت تبلیغ به دهكده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم می‌گردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سكته قلبی درمی‌گذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل می‌كنند و در جوار یكی از امامزاده‌ها به خاك می‌سپارند.

اینكه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:

ایشان می‌گوید:

من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاكری را تكان می‌دادم كه ناگاه چشم خود را باز كرد و با صدای بلند، به گونه‌ای كه همه شنیدند گفت: السلام علیك یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.

همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید كه بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب كه خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:کراماتی از حضرت ابوالفضل(ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس
 
 
چهارم شعبان ؛ ميلاد ابوالفضل العباس (ع)
 
میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب‏ شناسی وارد بود و قبایل و تیره‏ های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب می‏شناخت طلبید. از عقیل خواست كه: برایم همسری پیدا كن شایسته و از قبیله ‏ای كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تكسوار و رشید.

پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه كلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی كرد كه آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ‏ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری كه به ‏دنیا آورد و عبّاس یكی از آنان بود.

عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج كرد. فاطمه كلابیّه سراسر نجابت و پاكی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری كرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.

گویند: وقتی او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس, | موضوع: <-PostCategory-> |

تواضع امام حسین(ع)

ابن اثیر در كتاب اسد الغابه مى‏ نویسد:

«كان الحسین رضى الله عنه فاضلا كثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »

حسین (ع) بسیار روزه مى‏ گرفت و نماز مى‏ گزارد و به حج مى‏ رفت و صدقه مى‏ داد و همه‏ ى كارهاى پسندیده را انجام مى‏داد. شخصیت حسین بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به كعبه مى ‏رفتند، همه‏ ى بزرگان و شخصیت‏هاى اسلامى به احترامشان از مركب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)

احترامى كه جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود كه او با مردم زندگى مى ‏كرد ـ از مردم و معاشرتشان كناره نمى ‏جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.

و گرنه، او نه كاخ‏ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى‏ بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى‏ كردند ...این روایت یك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:

روزى از محلى عبور مى ‏فرمود، عده‏اى از فقرا بر عباهاى پهن شده اشان نشسته بودند و نان پاره‏هاى خشكى مى‏ خوردند، امام حسین (ع) مى ‏گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:

ان الله لا یحب المتكبرین. (3)

خداوند متكبران را دوست نمى‏ دارد.

بقیه در ادامه مطلب:

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:تواضع امام حسین(ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

زندگی نمونه وار امام حسین علیه السلام

وقتى خداوند، براى هدایت بشر، "راهنما" فرستاد و براى تعیین راه و پیمودن مسیر، "حجت" قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.

الگوهاى مكتبى، الگوى همه جانبه امت براى راهیابى به كمال و خودسازى و بندگى اند. حسین بن على علیهما السلام نیز یكى از این اسوه هاى كامل و الگوهاى همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزى، كه درس عبودیت و سخاوت و جوانمردى و ارزش گرایى و تهجد و انس با قرآن و تكریم انسان است.

در این مقاله نگاهى به بخشى از ابعاد الگویى سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد كه شخصیت وى به واقعه شورآفرین و حماسى عاشورا و انگیزه آفرینى جهاد در كربلا خلاصه نمى شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، مى توان و باید از چشمه فیض دیگرى شور و حال گرفت و"سیره حسینى" را چراغ راه قرار داد.

در عصر بازسازى ایمان و فرهنگ، توجه به ابعاد الگویى امام حسین علیه السلام ضرورى است. آن حضرت، تنها در كربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتى در كربلا هم، فقط كربلاى حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه هاى آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.

1. نماز، اوج بندگى

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:زندگی نمونه وار امام حسین علیه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |

تولد امام حسین (ع)

سوم شعبان ولادت امام حسین (علیه السلام) است.

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه‏ ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه‏ ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بیاورد.اسماء او را در پارچه‏ اى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .

به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام ‏پسر كوچك هارون‏ «شبیر» (4) كه به عربى‏«حسین‏» خوانده مى‏شود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.

و به این ترتیب نام پر عظمت ‏«حسین‏» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش، فاطمه‏ زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین و پیامبر (ص)

از ولادت حسین بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى‏ داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.

نظري هم بده
ادامه مطلب
نويسنده: احسان | تاريخ: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:تولد امام حسین (ع), | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعث حضـرت رسـول اکـرم (ص)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیــده ما انیـــس و مونــس شــد

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت
بغمـزه مسئـله آمــوز صـد مُـدرّس شـد

ببــوی او دل بیـمار عاشقــان چـو صبــا
فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد

 

محمد امین(ص) به مرز چهل سالگی رسیده بود. او هر ساله اوقاتی از سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا (كوهى در شمال مكه) به عبادت پروردگارش می گذرانید ... آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود كه محمد در غار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، حس غریبی او را به خود فرا می خواند، حالتی وصف ناشدنی، ترس و ابهام از یک سو و شعف و سبکبالی از سوی دیگر، ناگهان دگرگونی ای مرموز در فضای پیرامون خویش احساس کرد گویی حرا شبی آسمانی را در پیش داشت و او در برابر پروردگار بزرگش برای پذیرش وحی به‌ تدریج آماده می‌شد و مهمتر اینکه در عالم واقع روح الامین، جبرئل بزرگ، فرشته وحی مامور شده بود تا آیاتی از قرآن را بر او بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد ...

در اینحال صدای خجسته و با صلابتی را شنید كه او را امر به خواندن می كرد: اقرأ (بخوان) ! دانست که فرشته وحی به او فرمان خواندن داده ولی محمد با لرزه ای آشکار در صدا، بیان داشت خواندن نمی‌دانم. اما بار دیگر همان عبارت را شنید: اقرأ (بخوان) ! فرمود: "من امی و درس ناخوانده‌ام" و برای سومین مرتبه باز شنید: اقرأ (بخوان). و محمد(ص) دریافت که این بار می‌تواند بخواند و آیات خداوند را با او زمزمه کرد :


اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ
او که انسان را از خون بسته آفريد

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
همان خدایی كه به وسيله قلم آموخت

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
آنچه را كه انسان نمیدانست بتدريج به او آموخت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آری چه شروع زیبا و كاملی. این آیات از خواندن، خلقت، كیفیت خلقت، شكر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، انگار باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.

محمد، هنگامی كه از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه عشق به پروردگار عالم بر خود می لرزید، فضا انگار انباشته زمزمه ای شورانگیز بود. کوه و دشت و سنگ و خار و بوته و خاک، به نجوایی مرموز در گوش جان یکدیگر بودند که: درود بر تو، ای برگزیده خدا!

از اینرو وقتی به خانه رسید به خدیجه، همسر مهربانش كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت: آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌ امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت: من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم. می دانستم كه تو با دیگران بسیار فرق داری، اینك به پیشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم.

بدین ترتیب پیامبر رحمت در سن 40 سالگی برای نجات و سعادت ابناء بشر به مقام نبوت رسید. او آمد تا برای همه آدمیان الگویی باشد نمونه تا رسم چگونه زیستن را به آنان بیاموزد و راه هدایت را به انسانها بنمایاند. آری محمد امین، پیامبر رحمت و ختم رسولان خدا برای هدایت و سعادت ما آمد و "بعثت" سزاوار منت‏گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربیت است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

هنوز پس از چهارده قرن، صدایت را می شنوم
صدای روشنت را، از پس دیوارهای قرون
صدای ضجه بت ها را، که می شکستی شان
و صدای انسانیت را، که با تو نفسی تازه یافته بود و از زیر گورهای جهالت و خروارها خاک تعصب و بی ریشگی به سمت آسمان وحی پلک می گشود و حقیقت انسان را مشاهده می نمود
صدایت را می شنوم که بر پیکر صخره های سنگی موهوم و بت های جاهلی لرزه افکنده
هنوز نسیم پیامت می وزد که آتش نمرودیان را خاموش ساخت و طرحی از گلستان حقیقت انداخت
از حرا پایین بیا و "قولوا لااله الاالله تفلحوا" را دوباره فریاد کن؛
تا زمین زیر گام هایت دوباره جان بگیرد تا این بار، عصر منجمد آهن و ابررایانه و موشک، در برابر خورشید نگاه تو ذوب شود؛ تا لات و عزی های نوپدید، جاودانگی پیام تو را باور کنند و در خود فرو ریزند
صدایت را هنوز می شنوم؛
دوباره بیا و از شکستن بگو و از ساختن
از عطر بال جبرئیل بگو و از وحی
از پرواز بگو و از رسیدن
از عشق بگو و از لاهوت
از ملکوت ...

مبعث حضـرت رسـول اکـرم (ص)، پیـام آور وحی، پیامبـر نـور و رحمت
بر همه جهانیـان، پیروان حقیقی اش، بویژه شما دوستان در گروه پرشیـن استار مبارك باد

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل,حضـرت رسـول اکـرم (ص),پیـام آور وحی,پیامبـر نـور و رحمت, | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعث پیامبر اکرم (ص) مبارک باد

 

مبعث حضرت رسول اکرم (ص) گرامی باد

روز مبعث، روز میلاد ارزش‏هاست؛ ارزش‏هایی که زنده به گور می‏شد و اصالت‏هایی که در بستر احتضار رو به خاموشی می‏رفت. در آن روز، بذر عشق و مهرورزیدن و مهربان زیستن در دشت تفتیده دل‏ها پاشیده شد و هزاران هزار گل عاطفه از آن رویید. لبخند بر لب‏ها نشست‏دست گرم نوازش بر سر یتیمان کشیده شد. شمشیرهای خشونت زنگار گرفت و سفره محبت آغوش گشود. نوع دوستی بنیاد یافت و کینه‏توزی جان باخت. از چشمه چشم‏ها مهر جوشید و در دریای سینه‏ها عشق خروشید. زندگی زیبا و بودنْ تماشایی شد. روز مبعث، روز بارش برکت، روز سرافرازی انسان، روز برآمدن آوازهای سپید و روز بوسه زدن بر چهره خورشید، بر همه جهانیان مبارک باد
پیامبر اکرم (ص): ابن آدم عندک ما یکفیک وانت تطلب ما یطغیک لا بقلیل تقنع ولا بکثیر تشبع .
فرزند آدم ، آنچه حاجت تو را رفع کند در دسترس خود داری و در پی آنچه تو را به طغیان وا می دارد روز میگذاری ، به اندک قناعت نمیکنی و از بسیار سیر نمی شوی .(کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۷۸۲ ، ح ۸۷۴۰)
واپسین رسول روشنایی.
بعثت، نقطه عطف خلقت است و امروز، تجلی کمال انسان. در خلوت چهل روزه خود با ذات حق، چقدر قبل از خود، امت زمین را به تکامل رسانده ای و بستر رویش همیشگی بشر را رقم زده ای! ای آخرین رسول روشنایی! بی تردید، بهتر از ما، از دردِ نسیانِ ما خبر داری؛ پس به درمانمان بشتاب. ای طبیب لایزالی! خدا تو را بر همه جهانیان خجسته گردانده و روز مبعث تو را روز هدیه عمومی به همه مسافران ره گم کرده، در جاده های زندگی دنیا قرار داده است؛ هدیه ای ممتد به نام هدایت. پس سلام بر تو و خاندان پاکت که منتهای نجاتید
گر تو نبودی…

 

نامت را می دانستند، و اینکه می آیی؛ حتی دشمنانت!
اما دوستانت، بغض لبخندشان، چندان پنهان نبود؛ که دیدگان و لب هاشان اشک شوق و شورِ لبخند را می نمود.
نوبتِ عاشقیِ دست هایی بهارآور، رسیده بود؛ نوبتِ آخرِ واپسین و والاترین پیامبر؛ به صورت: رَشکِ شمس و قمر، و به سیرت: از تمامِ آفریدگانِ آفریدگارِ بلندمرتبه، برتر.
تو که آمدی، موکلان مشیت، برای هدایت بشر، طرحی دیگر زدند؛ طرحی نو در کارگاه قضا و قَدر.
تو آمدی و باید می ماندی، تا تمامتِ جان و جهان را به خدای خویش فرامی خواندی.
بخوان به نامِ خدا
«کعبه» و «اُمّ القری» در بستر خواب آسودند؛ اما فرشتگان در دامان «حرا» منتظر بودند.
چهل سالِ تمام، از غم انسان، کامت شرنگِ ماتم بود و دلت سرریزِ اندوه و غم… هیچ پیامبری چون تو، آزار ندید و خدای حرا، در بزمی سرشار از شور و صفا، پیکِ خوش خبر خویش را، میزبانت گردانید؛
«بخوان به نامِ خداوند»،
ای محمد؛
ای احمد!
و تو، هرچند «اُمّی» بودی، خواندی.
حیران بودی، اما در حرا ماندی.
وقتی هزار چشمه نور در نهادت نشست و فروغ روحت به ملکِ جان پیوست، خدا – فقط برای تو – مرزهای زمان و مکان را گسست. زرتشت، انگار از فراسوی تاریخ، از آتشِ بلند بدعت آورانِ آشیان خویش، دیده فرو بست. ای سید بطحا که راز و رمز پیدایی افلاک، برای تو بوده است!
چقدر آیینه تاریخ را با تحریف شکستند! چقدر به تو افترا بستند!
نغمه سروش، هرگز تو را نترسانیده و هیچ کس – جز خدا – آرامشت نبخشید.
«ورقه» حتی ورقی از صحیفه پیشانی ات را نفهمید؛ آن گاه که راز وجود، در گلشن جانت ریشه دوانید و پروردگار، جبرئیل امین را، هم زبان و هم دلت گردانید، ای ستاره شب های مکه!
لبخند تو، خورشیدی بود، که هرگز غروب نکرد و هیچ شاعری، آن را – در خور و شایسته – بر زبان نیاورد!
بعثت تو.
دلتنگ آدمیان بودی و آرزومند سعادتشان. قلبت، به عشق هدایت آنان می تپید. خدایت، این گونه ات دید که تو را برگزیده و به سوی بندگانش روانه ات ساخت.
در کنار مردمان ایستادی تا پنجره ای رو به ملکوت باشی و دست بندگان را در دست فرشتگان بگذاری و انسان ها را تا خدا بار دهی.
کدام انسان، با برکت تر از تو که از یک سو، صورت پرستان و نااهلان، از «چراگاه حلم» تو روزی می خوردند و از سوی دیگر، دوستانِ اهل معنی، از منبع علم تو ارتزاق می کردند؟!
«مرتع حلمش چراخواران صورت را ربیع منبع علمش جزاخواهان معنی را جزا»
بعثت تو، بشارت بهار است و نوید نور و سرور.
بعثت تو، کلید رهایی از قفس خودخواهی هاست و مژده پرواز در اوج انسانیت.
تو با بعثتت، بارانی شدی بر دل های کویری و نسیمی شدی بهاری و گره گشا، تا گره از کار فروبسته بشر بگشایی.
کاش ما نیز به سهم خویش، به تو اقتدا می کردیم و نسیمی بودیم بهاری و گره گشا!

«چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش»
بشارت مبعث
به اهل مکه خبر دهید که از ارتفاع کوه، آبشاری جریان یافته است که نقطه تلاقیِ خدا با زمین خواهد شد. مردی از عرب برمی خیزد تا ردای سبز رسالت را از دوش خود، بر شهر یخ زده بت ها بکشد تا در پناه آیه ها و سوره های نگاهش، روح منتظر بشر را به اشارتی، آسمانی کند.
به اهل مکه خبر دهید، مردی از بالا می آید تا قطره قطره، دریا را به جان قلب های سنگی بچشاند و خبر دهد از روزی که خواب از سر دیوارها خواهد پرید و پرندگان ایمان، در تمام زمین، نامه رسانِ رسالت او خواهند شد.
ای اهل زمین! بگشایید انحنای بازوانِ خود را تا صراط مستقیم او را در آغوش گیرید!

نامش تا همیشه زنده است
پیامبر واپسینِ خداوند، مشعلِ هدایت در دست گرفت و بیست و سه سال، بی وقفه، تمام راه های صعب زمین به سمت آسمان را گشود.
در تمام کوره راه ها و سنگلاخ ها، گام زد و لاعلاجیِ تمام مصایب را چاره کرد.
گوش کن، هنوز که هنوز است، حنجره مؤذنان توحید، به شوق او فریاد می شود و مناره های بلند خاک، مکتب موحد او را تا فلک، ندا می دهند.
نامش را، تا ابد، گلدسته های عاشق، دست به دست به عرش می برند و با سلام و صلواتِ اهل زمین، کروبیان، درّ و گوهر بر سر خاکیان فرو می بارند.

اس ام اس روز مبعث رسول اکرم (ص))

عید سعید مبعث،
آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است
**************.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
. **************
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک / ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی / چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
. ****************
ای شاه سوار ملک هستی / سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل / حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد
****************
سرحلقه عشاق به عالم، احمد / یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود / پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
****************
ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر بر شما مبارک باد
**************
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر !
روز بعثت مبارک باد
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
**********************

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را / ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا / ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ
******************
یا محمد ای خرد پابست تو / ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر / بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری / این ترا باشد دلیل برتری . . .
عید مبعث مبارک
*************.
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد / جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبری کن،بر یار یاوری کن / بر خلق هر دو عالم، از حق پیمبری کن

 

با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید
صوت”اقرا ء باسم ربک” می رسد بر گوش جان
یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید
از بعثت او جهان جوان شد / گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک / بر جمله مسلمین مبارک .
***************
روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های
ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها
می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی
گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد
(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت
رسول اکرم مبارک باد .
****************

ای نام تو جانبخش تر از آب حیات / محتاج تو خلقی به حیات و به ممات


از بعثت انبیاء و ارسال رسل / مقصود تو بودی، به جمالت صلوات


*********************.

پیامبر اکرم (ص):


تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی


مبعث، عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی، مبارک .

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل, | موضوع: <-PostCategory-> |

مبعپ ختم رسل

 

" مبعث "  پیام آور عدالت و کرامت انسانی

آن روز که در غار حرا ندا بر پیامبر (ص)آمد که بخوان ؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور اغاز شد .

بعثت پیامبر اکرم (ص)سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ؛ بی عدالتی ؛ تبعیض ؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید ؛ معنویت ؛ عدالت و کرامت حرکت کند.

مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد .این تحول روحی ؛ مردم مادی بت پرست را

 به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود . پیامبر (ص) پیروان خود را به این منقبت ستود که شما

 بهترین امت من هستید و می توانید دنیای بشریت را با اجرای قانون متین قرآن به سعادت مطلوب برسانید .

رسول خدا (ص) در روز 27رجب در مکه مکرمه دعوت به خدا را آغاز کرد و سالها بعد در مدینه

 حکومت اسلامی را تشکیل داد .

حضرت محمد(ص)دین مبین اسلام را به مردمی عرضه کرد که جملگی در آتش جهل می سوختند و

 دعوت او چنان دلنشین بود که به سرعت دیوارهای جهل و خرافات را فرو ریخت و مردم موج موج به

 اسلام گرویدند .

رسول خدا در مدینه منشور حکومتی اسلام را پایه ریزی و همه مردم را در اداره حکومت شریک کرد .

حضرت محمد (ص) سالها به صورت پنهانی مردم مکه را به سوی خدا دعوت کرد و آن زمان ندا آمد که

دعوت آشکار کن ؛ دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ کردند که به دستور خدا هجرت آغاز کرد . پیامبر گرامی اسلام پس از 13سال توقف در مکه

در اثر فشار  و اذیت و آزار قریش از طرف خداوند مامورشد به مدینه هجرت  کند ؛ هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه ؛ فصل تازه ای در زندگی  

  پیغمبر اکرم (ص)و اسلام گشود ؛ همچون کسی که از محیط آلوده و خفقان آور به هوای

 آزاد و سالم پناه برد .هجرت پیامبر (ص)و مسلمانان از مکه به مدینه برای پی ریزی زندگی

 اجتماعی اسلام ؛ نخستین گام بلند

             در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود .مبعث نبی اکرم اسلام در سراسر ایران

 اسلامی با شکوه خاصی گرامی داشته می شود .

              شهروندان تهرانی نیز همه ساله به همین مناسبت مراسم و جشن هایی را در اماکن  مذهبی  مساجد و حسینیه ها برگزار می کنند و

 سالروز بعثت پیامبر بزرگوار اسلام را گرامی می دارند .مردم با آذین بندی و چراغانی خیابانها ؛ معابر؛ مساجد و شرکت در مراسم جشن

 ارادت خالصانه خود را به خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله (ص)نشان می دهند .

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:مبعث,ختم رسل, | موضوع: <-PostCategory-> |

علم بهتر است یا ثروت (از دیدگاه حضرت علی علیه السلام)
سالهاست که یک موضوع انشاء نقل محافل آموزشی ماست 
و بیشتر ما دست کم یک بار درباره این موضوع انشاء نوشته ایم. 
بعضی ها علم رو بهتر دونستیم و بعضی ها ثروت رو و بعضی ها 
هم هر دو را در کنار هم پسندیدیم.. سالها پیش علی (ع) دروازه 
شهر علم یعنی پیامبر (ص) به این سوال پاسخ مبسوطی داده 
که توجه شما رو به اون جلب می کنم:
جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد 

شد و درفرصتی مناسب پرسید:ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر

است یا ثروت؟

علی در پاسخ گفت:علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و 

مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام 

مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله 

پرسید:ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ 

آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم 

بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود:علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال 

و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده 

بود نشست.در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال 

را تکرار کرد،

و امام در پاسخش فرمود:علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم 

دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد 

شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را 

جلو گذاشت و پرسید:ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 

حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا اگر از 

مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به 

دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار 

ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان 

سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند:علم بهتر است؛ زیرا مردم 

شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند 

به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را 

نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد 

بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده 

بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست 

و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:ـ یا علی! علم بهتر است 

یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:علم بهتر است؛ زیرا ممکن 

است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجودندارد.

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است 

امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی 

به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین 

هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌

علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، 

پرسید:ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند:علم بهتر است؛ 

زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن 

بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته 

رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من 

شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی 

در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، 

به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، 

گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ

دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود 

می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ 

دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! 

مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این 

زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های 

پیامبر را به مردم ثابت کنیم.در همین هنگام هشتمین نفر وارد 

شد و سؤال دوستانش را پرسید،که امام در پاسخش فرمود:

علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش 

می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از

پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…نهمین نفر وارد 

مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: ـ یا علی! علم 

بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، 

فرمود:علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، 

اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، 

انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی 

که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد.او در آخر 

مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به 

روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی 

بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:ـ یا

 اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب

 برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی

 می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. 

سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. 

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند 

که می‌گفت:اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من 

می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷٫ به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲

 

نظري هم بده
نويسنده: احسان | تاريخ: سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:علم بهتر است یا ثروت,علم,ثروت,از دیدگاه حضرت علی علیه السلام, | موضوع: <-PostCategory-> |